Wednesday, July 1, 2009

تاج زاده را از خاطر نبريم

اين روزها اگر صداي اعتراض به زنداني كردن فعالين سياسي و مطبوعاتي به نسبت ابعاد دستگيري ها كمتر شنيده مي شه به خاطر اينه كه آنهايي كه هميشه به برخورد ها و بازداشت ها و به زندان انداختن ها اعتراض مي كردند، اكنون خود در زندان اند.
اگر امروز در بين فعالين سياسي كمتر صداي اعتراض به صداسيما را مي شنويم به خاطر اين است كه تاج زاده نيست تا به صراحت تمام رسانه ميلي را به نقد بكشد.
نبايد فراموش كنيم در زمانه اي كه اكثر اصلاح طلبان محافظه كاري پيشه كرده بودند و مصلحت را بر حقيقت ترجيح مي دادند، اين تاج زاده بود كه بي محابا نقد رهبري مي كرد.
نبايد فراموش كنيم از ميان همه اصلاح طلبان اين تاج زاده بود كه صريحاً به برخورد هاي تحت عنوان گشت ارشاد اعتراض كرد و از زنان چكمه پوش در مقابل سياسيان چكمه پوش دفاع كرد.
امروز نبايد به سادگي فراموش كنيم كه تاج زاده جز معدود افرادي بود كه بعد از ايجاد هر محدوديت و هر بازداشت سياسي اي لب به اعتراض مي گشود و موضع مي گرفت. چه دانشجوياني را كه منتقد اصلاح طلبان به قول خودشان حكومتي بودند را مي گرفتند، چه فعالين زنان را چه خبرنگاران و روزنامه نگاران و چه فعالين سياسي را با هر گرايش.
چند روز پس از دور اول با زداشت ها كه عده اي را آزاد كرده بودند و اخبار از آزادي فعالان سياسي و سران اصلاحات خبر مي دادند، همه جز دو نفر از فعالين اصلي اصلاح طلبان آزاد شده بودند. عبداله رمضانزاده و مصطفي تاج زاده. مي گفتند كه در موقع دستگيري رمضانزاده ، به شدت او را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. رمضانزاده يك كرد ميهن پرست بود. كسي كه در نقد ملاحظه و مصلحت انديشي نمي كرد. او اين روزها هزينه اين ده، دوازده سال نقد و صراحت را در زندان و زير دستان بازجوها مي دهد. توي اين دو هفته هيچ كس حتي خانواده اش هم از او خبر درست و دقيقي ندارند.
يكي از دوستاني كه در طي اين بازداشت ها دستگير و آزاد شده بود از شنيدن صداي فرياد و شكنجه تاج زاده در سلول ها خبر مي داد، از اين كه امين زاده فرياد مي زده كه مصاحبه نخواهد كرد.
آن در حال پس دادن تصفيه حساب هاي نقد هايشان در اين يك دهه گذشته است. قدرت طلبان ديگر تاب نياوردند و شرايط پس كودتا را اماده براي تصفيه حساب ديدند.
تاج زاده را و همه آناني كه امروز هزينه دفاع از آزادي را مي دهند و خود در زندانند، فراموش نكنيم.

ادامه مي دهم از اين جا

من وبلاگ ديگري درورد پرس داشتم. اتفاقات آنقدر سريع پيش رفت تا شايد مهم ترين روز هاي تاريخ معاصر كشورمان را پشت سر بگذاريم. رويدادها آنقدر سريع پيش مي آمدند كه من روزهاي اول بعد از كودتاي موسوم به انتخابات رياست جمهوري، از بابت حرفه ام و حضور از نزديك، ساعت به ساعت و لحظه به لحظه گزارش و خاطره اتفاقات و حوادثي را كه روي مي داد را مي نوشتم.
ورد پرس و وبلاگ من جز يكي دو بار در اين مدت ديگه باز نشد. نمي دانم شايد اين هم از تلاش هاي شبانه روزي متخصصان مومن و ولايي انفورماتيك سپاه بوده. همانطور كه براي مدتي ديگه نمي تونستيم به ايميل هامون بريم يا اين كه ايميل هاي عده اي نيز به سرنوشت سايت هاي فيلتر شده دچار شده بود و آن ها هم فيلتر شده بود.
در قرن بيست و يكم تلاش براي جلوگيري از بي خبر ماندن مردم يا جاهل ماندنشان آب در هاون كوبيدن است.
به هر حال اين مسئله باعث شد تا از شرح لحظه هاي تلخ و شيرين، لحظه هاي پر يأس و پر ز بارقه هاي اميد، لحظه هاي اشك ها و لبخندها، لحظه هاي درد و خون و همه تضادها و باهم و مجموع ها را از دست بدهم. همه آن لحظه ها در ذهن و در دل و حافظه رايانه ام باقي خواهد ماند براي روز مبادا.
به خاطر كارم كه روزنامه نگاريست و به خاطر زمينه فعاليتم كه سياست است، سخت ترين روزها براي يك روزنامه نگار براي من و همكارانم است كه حتي از برآوردن گوشه اي از رسالت و وظيفه مان براي خبررساني و انتشار كردن و آگاه كردن مردممان ناتوانيم. در اين دو هفته فرصت را غنيمت شمردند تا به آرزوي ديرينه شان جامه عمل بپوشانند و قلم را با قلم دان بشكنند و قلم به دستان را با تهديد و تحديد و حبس متوقف كنند.
روزنامه هامان صحنه انتشار مضحك ترين مطالب و تيترها در انعكاس دروغ هاي روباه صفتانه مسئولان دروغ گو و فريب كار سفاك است.
اميدوارم عرصه ارتباطات مجازي بتواند شرايطي را برايم فراهم كند تا با اداي وظيفه ام به همه آناني كه هزينه دادند، خون دادند و در حال حاضر در زير فشار شكنجه هاي درون زندان هستند را كمي، فقط كمي راحت تر از اين همه سختي روزهاي سياه به گذران لحظه ها بپردازم.
براي همه دوستان و آزادي خواهاني كه در زندان هستند آرزوي آزادي مي كنم.

سهيل سپهرداد